samedi 13 octobre 2012

نام اثر

چهل تکه

درباره اثر:

مقواهایی که من در میان زباله های کارگاه نجاری یافته بودم، حضوری گسترده و تعیین کنند ه در آثار من دارند. و من از این بابت، از آنها سپاسگزارم.

اول به نظرم رسید که قالب های مقوایی را به هم بچسبانم و برهریک، شعاری بنویسم .

اما بعد، نقاشی، ذهن مرا اشغال کرد و نوشته و نوشتن را از تصمیم من بیرون راند.

دریکی از قاب های بالایی، یک دست کشیدم. یعنی راستش را بخواهید، انگشتان دست چپم را گشودم و با نگاه به آن، نقاشی اش کردم.

تصمیم اولیه ام براین بود که برهمه ی این قاب ها، حالاتی از یک یا دو دست را نقاشی کنم.یک چند تایی هم کشیدم. در ردیف بالا.

اما اراده ام را به "دست" محدود نکردم.

نقش های قالی فرسوده ی زیر پا، مرا به تماشای مدام خود می خواندند. یک به یک انتخابشان میکردم و گلی و پیچ و تابی و رفت و آمدی از آنان را درقاب ها جای دادم.

یک قاب در آن میان خالی ماند. بریده ای از یک مجله را در آن جای دادم. حالا کار کامل شده بود.

نامش را "چهل تکه" گذاردم. به یاد تکه پارچه های متعددی که مادرم در سالهای دور، آنها را به هم می دوخت و از آنها رواندازی پدید می آورد.

یک روز که حجم آثار هنری ام رو به فزونی نهاد، از مسئولان زندان درخواست کردم که اجازه بدهند آنها را به خانواده ام برسانند.

گفتند: بیاورند تا ببینیم.

دونفر از سربازان مراقب، تعدادی از تابلوها و کارهای مرا بردند تا معاون دادستان تهران، آقای "رشته احمدی" آنها را ببیند و اجازه اش را صادر فرماید.

روز بعد، سربازها آمدند و گفتند: اجازه ندادند. و تنها گفتند که فلانی (نوری زاد) می تواند آثارش را در نمایشگاه آثار هنری زندانیان شرکت دهد.و حال آنکه طبق قوانین زندان، کارهای هنری زندانیان متعلق به خود آنان است و میتوانند آنها را به هرکه بخواهند تحویل دهند یا بفروشند.

ظاهرا دوستان از خروج آثار من، هراس داشتند. ومن هرچه به این چهل تکه می نگریستم که: درتو مگر چه هست که از تو می هراسند، پاسخی نیافتم.

"چهل تکه" اما در خلوت به من گفت:به تکه های از هم گسسته ی من نگاه نکن. به: به هم پیوستگی طرح ها و نقش های من بنگر! که هرکجا به هم پیوستگی باشد، پیروزی آنجاست. شاید آنها از همین درهراسند.


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire